رؤیای تشکیل ناتوی عربی در حال رنگ باختن است
تاریخ انتشار: ۱ اسفند ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۲۸۱۷۴۰۱
به گزارش جهان نيوز به نقل از فارس، مقامهای دولت «دونالد ترامپ» رئیسجمهور آمریکا از ماهها پیش بارها ایده تشکیل یک ائتلاف نظامی عربی را مطرح کردهاند که هدف اصلی آن مقابله با ایران است. نشریه «والاستریت ژورنال» روز سهشنبه در گزارشی در این مورد، نوشته است که دولت ترامپ در حالی به نیمه کار خود رسیده که این ایده عملا در آستانه شکست قرار گرفته است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
مقامهای ارشد آمریکایی و عرب به این نشریه گفتهاند که کنارهگیری یکی از حامیان اصلی تشکیل ناتوی عربی از دولت ترامپ، اختلاف میان دولتهای عربی و همچنین اختلاف نظر در مورد اهداف این ائتلاف نظامی، تشکیل چنین ائتلافی را با تردید مواجه کرده است.
بنا بر این گزارش، «ائتلاف راهبردی خاورمیانه» (MESA) که قرار بود با نسخهبرداری از پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) تشکیل شود، احتمالا دیگر از الگوی دفاع جمعی ناتو که در آن حمله خارجی به یک کشور عضو به معنای حمله به تمام اعضا است، پیروی نخواهد کرد.
دولت ترامپ، ناکام در ایجاد یک پیمان رسمی نظامی میان کشورهای عربی، «اکنون بر اهدافی کمتر بلندپروازانه، مانند امضای توافقهای تجاری و ایجاد مراکز مشترک تمرین نظامی تمرکز کرده است.»
به گفته یکی از مقامهای یک کشور عربی حاشیه خلیج فارس، «در آن ابتدا، شور و اشتیاق بسیار زیادی وجود داشت، اما فکر میکنم هرچه گذشت آن اشتیاق و تحرکی که ایجاد شده بود، فروکش کرد.»
در حال حاضر تلاش میشود ائتلافی متشکل از عربستان سعودی، امارات عربی متحده، مصر، اردن، قطر، کویت، بحرین و عمان تشکیل شود. قرار است امروز (چهارشنبه) بازیگران کلیدی این ائتلاف به دعوت آمریکا در واشنگتن گردهم آیند تا در مورد مراکز آموزشی و دیگر چالشهای نظامی بحث کنند.
به نوشته والاستریت ژورنال، دولت عربستان اعلام کرده که مقامهای ارشد این کشور در این نشست شرکت نمیکنند.
با این وجود مقامهای دولت آمریکا این ائتلاف را «روندی در حال پیشرفت» توصیف کردهاند. یک مقام ارشد آمریکایی گفته است: «این هواپیمایی است که همزمان با پرواز در حال ساخته شدن است.»
والاستریت ژورنال با اشاره به برگزاری نشست ضدایرانی اخیر در شهر «ورشو» لهستان، حضور همزمان نمایندگان کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی در این اجلاس را یک موفقیت برای واشنگتن توصیف کرده، اما متذکر شده که این موفقیت هم تحتالشعاع اختلاف میان کشورهای عربی تحت رهبری عربستان سعودی و قطر قرار دارد.
قطر تأکید کرده است که تا زمانی که توسط کشورهای عربی منزوی شده، به سختی میتواند ایده مشارکت در یک ائتلاف منطقهای با این کشورها را بپذیرد. دیگر کشورهای عربی نیز در پذیرش اسرائیل به جمع این ائتلاف، مقاومت کردهاند.
به گفته یک مقام آمریکایی، رژیم صهیونیستی «لابیگری» گستردهای را برای ورود سریع به این ائتلاف آغاز کرده، اما برخی مقامهای عربی هشدار دادهاند که این ائتلاف نباید به مسیری برای افزایش حضور رژیم صهیونیستی در منطقه بدل شود.
در سال ۲۰۱۷، زمانی که ترامپ ایده تشکیل ناتوی عربی را مطرح کرد، مقامهای آمریکایی امیدوار بودند که این طرح به سنگ بنایی برای ایجاد یک ائتلاف مقابله با ایران بدل شود، اما به نوشته والاستریت ژورنال، تمام کشورهای غرب آسیا با این ایده که ایران باید در مرکز توجه این ائتلاف باشد، موافق نیستند. همین امر مقامهای آمریکایی را وادار کرده گستره اهداف ائتلاف را افزایش دهند.
مسئله دیگری که بر اساس این گزارش روند تشکیل ائتلاف عربی را با مشکل مانع مواجه کرده، کنار رفتن دو مقام کلیدی است که مستقیما این پرونده را در اختیار داشتهاند: «کریستن فونتنروز» مدیر امور خلیج فارس در شورای امنیت ملی آمریکا و «آنتونی زینی» از فرماندهان بازنشسته ارتش آمریکا که از سوی ترامپ به عنوان مسئول پیشبرد مذاکرات تشکیل ائتلاف عربی منصوب شده بود.
زینی میگوید از همان ابتدا مشخص بود که ایده تشکیل یک ناتوی عربی بیش از حد بلندپروازانه است، به همین دلیل او تلاش کرده انتظارات را پایین بیاورد. به گفته وی، او بیشتر بر ارتقا همکاریهای تجاری و گسترش تمرینهای نظامی مشترک میان این کشورها تمرکز کرد.
اما به نوشته والاستریت ژورنال، همین امر موجب شده تا اشتیاق بعضی کشورها در مورد این ائتلاف کاهش یابد. مقام یکی از کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس در این مورد گفته است: «چشمانداز اولیهای که ما دریافت کردیم، با آن چارچوبی که الان مورد بحث است، کاملا متفاوت بود. الان به مراتب تعدیل شده و فکر میکنم که دارد افول میکند.»
منبع: جهان نيوز
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.jahannews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «جهان نيوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۲۸۱۷۴۰۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
مارکسیسم چه نگاهی به سیاست بینالملل دارد؟
عصر ایران؛ شیرو ستمدیده - ایدئولوژیهای گوناگون غالبا دربارۀ سیاست بینالملل بینظر نیستند. مارکسیسم هم چشماندازی به سیاست بینالملل دارد که البته با چشماندازهای سنتی و متعارف به کلی مغایر است. چیزی که رویکرد مارکسیستی به سیاست بینالملل را متمایز میسازد، تاکید آن بر قدرت اقتصادی و نقشی است که "سرمایۀ بینالمللی" دارد.
مارکس در وهلۀ نخست به تحلیل ساختارهای سرمایۀ ملی، بویژه رابطۀ آشتیناپذیر بین بورژوازی و پرولتاریا توجه داشت، اما در نوشتههای او به طور ضمنی چشماندازی بینالمللی نیز وجود دارد. به نظر مارکس وفاداریهای طبقاتی با تقسمیات ملی برخورد دارد. او بر اساس چنین عقیدهای در پایان کتاب "مانیفست کمونیست" نوشت: کارگران جهان، متحد شوید!
در آثار مارکس این ایده به طور ضمنی مطرح شده است که سرمایهداری نظامی بینالمللی است ولی تا قبل از انتشار کتاب مشهور لنین، به نام "امپریالیسم: بالاترین مرحلۀ سرمایهداری"، این ایدۀ مارکسیستی با قوت و صراحت یا به شکل کامل مطرح نشده بود.
لنین معتقد بود توسعۀ امپریالیستی خواست سرمایهداری داخلی برای حفظ سطح بالای "سود" از راه صادر کردن سرمایۀ اضافی را نشان میدهد، و این به نوبۀ خود، قدرتهای بزرگ سرمایهداری را به برخورد با یکدیگر کشاند و جنگ برآمده از آن (جنگ جهانی اول)، اساسا جنگی امپریالیستی است که برای کنترل و تصاحب مستعمرات در آفریقا، آسیا و جاهای دیگر درگرفته است.
اما مارکسیستهای جدید یا نئومارکسیستها، به محدودیتهای الگوی مارکسیسم-لنینیسم کلاسیک اذعان میکنند؛ از جمله به این که امپریالیسم حاکم بر اوایل سدۀ بیستم ثابت نکرد که "بالاترین" (یعنی آخرین) مرحلۀ سرمایهداری است؛ و آشکار شد این فرضیه که سیاست دولت صرفا بازتاب منافع سرمایهداران است، فرضیهای کوتهبینانه است.
در واقع تا آنجا که نئومارکسیستها "خودمختاری نسبی" دولت را میپذیرند، به این باور پلورالیستی نزدیک شدهاند که مجموعههای گوناگونی (درونملی، ملی و بینالمللی) بر صحنۀ جهانی تاثیر میگذارند.
اما ویژگی متمایز چشمانداز نئومارکسیستی این است که به رشد و توسعۀ "نظام سرمایهداری جهانی" توجه دارد؛ برخلاف مارکسیسم کلاسیک که بر "رقابت بین سرمایهداریهای ملی جداگانه" تاکید داشت.
در تحلیل نئومارکسیسم، ویژگی اصلی نظام سرمایهداری عبارت است از سازماندهی منافع طبقاتی بر پایهای بینالمللی در نتیجۀ پیدایش شرکتهای چندملیتی.
در این دیدگاه، این شرکتها نه تنها دولتهای دارای حاکمیت را از جایگاه بازیگران مسلط صحنۀ جهانی محروم کردهاند، بلکه خودشان نیز مانند دولتها و سازمانهای بینالمللی، در چارچوب الزامات ساختاریای عمل میکنند که متضمن منافع درازمدت سرمایهداری جهانی است.
به عقیدۀ نئومارکسیستها، ساختار جهانی تولید و مبادله بسیار منظم است؛ به این معنا که جهان را به ناحیههای "مرکز" و "پیرامون" تقسیم کرده است.
ناحیههای مرکز، مانند شمالِ پیشرفته، از نوآوریهای فناورانۀ سطوح بالا و پایدار سرمایهگذاری سود میبرند، در حالی که ناحیههای پیرامون، مانند جنوب کمتر توسعهیافته، نیروی کار ارزان تدارک میبینند و اغلب وابسته به فروش محصولاتاند.
اینگونه نابرابریهای جهانی، ساختارهایی را در خود منعکس میکنند که در سطح منطقهای و درون اقتصاد ملی ایجاد شدهاند. در حالی که ناحیههای منطقۀ مرکزی در در اقتصاد جهانی ادغام شدهاند، منطقههای پیرامونی در واقع در حاشیه باقی ماندهاند و اغلب به محل رشد ناسیونالیسم قومی تبدیل میشوند. از این رو، جهانی شدن اقتصادی با گسستگی ملی همراه است.
این نگاه مارکسیستهای جدید به سیاست بینالملل در واقع از دهۀ 1960 به این سو پدید آمد. مطابق این نگاه، مناطق پیرامونی همواره باید وابسته باقی بمانند. یعنی کشورهای جهان سوم هیچ گاه نمیتوانند به جمع کشورهای جهان اول بپیوندند.
آندره گوندر فرانک جزو کسانی بود که چنین نگرشی را ترویج میکرد. اما پس از ظهور موج سوم دموکراسی در جهان، از اواسط دهۀ 1970 تا اوایل دهۀ 1990 میلادی، معلوم شد که برخی از کشورهای جهان سوم میتوانند از این جهان به جهان اول بگریزند. یعنی از کشوری "در حال توسعه" به کشوری "توسعهیافته" تبدیل شوند.
بنابراین نئومارکسیسم را نیز باید دست کم واجد دو موج جهانی دانست. موج اول مبتنی بر آرای کسانی چو گوندر فرانک است که نور امیدی در انتهای تونل تکاپوی مناطق و جوامع پیرامونی نمیبینند، موج دوم نیز متعلق به نئومارکسیستهای پس از ظهور نئولیبرالیسم و جوامع توسعهیافته در مناطق پیرامونی است.
نمونۀ اعلای چنین جوامعی، کرۀ جنوبی است که از 1987 به این سو، حقیقتا توانست در اقتصاد جهانی ادغام شود و از کشوری "در حاشیه" به کشوری دموکراتیک و پیشرفته بدل شود که اقتصادش هم عمیقا مبتنی بر نظام سرمایهداری است.
در مجموع به نظر میرسد که نئومارکسیسم هنوز گرفتار میراث اصلی مارکسیسم، یعنی بدبینی به جهان سرمایهداری است؛ به این معنا بهروزی عمومی بشر در جهانی مبتنی بر نظام سرمایهداری را اساسا ناممکن میداند.
انتقادهای بیپایان نئومارکسیستها از سرمایهداری جهانی یا آنچه که نئولیبرالیسم میخوانندش، دقیقا ریشه در چنین نگرشی دارد. اما تحولات اخیر جهانی بویژه در منطقه خاورمیانه، یعنی رشد اقتصادی و پیشرفت قابل توجه کشورهایی نظیر عربستان و امارات و قطر نیز در آستانۀ تبدیل شدن به چالشی جدید برای نگاه نئومارکسیسم و کلا نگرش مارکسیستی به سیاست بینالملل است.
مطابق این نگرش کلان، بهروزی و پیشرفت برای کشورهای به اصطلاح عقبمانده، در ذیل نظام بینالمللی سرمایهداری ناممکن است؛ اما واقعیات مشهود اخیر، نه فقط در شرق آسیا بلکه در برخی کشورهای عربی خاورمیانه، نافی این مدعا به نظر میرسند.
کانال عصر ایران در تلگرام بیشتر بخوانید: سرمایهداری جمعی چیست؟ دولت سرمایهداری چیست؟